قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم «بسم الله» کلمة اذا سمعها العاصون نسوا زلتهم فی جنب رحمته و اذا سمعها العابدون نسوا صولتهم فی جنب الهیته، کلمة من سمعها ما غادرت له شغلا الا کفته. و لا امرا الا اصلحته و لا ذنبا الا غفرته و لا اربا الا قضته.


نام خداوندى که جز از وى خدایى نه، و در حکم وى چون و چرایى نه، و جز بنور او کس را روشنایى نه، و جز بالهام او کس را توانایى نه، و با حکم او کس را توانایى نه، و جز بهدایت او کس را بینایى نه. عزیز است این نام که دلها را انس است، و جانها را پیغام، از دوست یادگار و بر جان عاشقان سلام. در هجده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر بمدد لطف این نام. کس را در هر دو سراى زندگى مسلم نبود مگر برعایت و حمایت این نام. در هفت آسمان و هفت زمین کس مقبول حضرت نیامد، مگر باقرار این نام و کس مهجور درگاه عزت نگشت مگر بانکار این نام.


یضل به کثیرا و یهْدی به کثیرا.


قوله: و الْعادیات ضبْحا این عادیات که الله قسم بدان یاد کرد، یا اسبهاى غازیان‏اند، یا راحله‏هاى حاجیان چون مرکبهاى ایشان را این شرف و منزلت است که الله تعالى قسم بدان یاد کند. شرف و منزلت غازیان و حاجیان، خود که داند غایت و نهایت آن و کدام زبان عبارت کند از درجات و کرامات ایشان؟! آرى هر که در راه طاعت او رود عجب نباشد، که در رعایت و عنایت او باشد. آن غازى که در معرکه ابطال و در مقام قتال از بهر اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حق میکوشد، تن سبیل و دل فدا کرده. و سینه عزیز خود هدف تیر دشمن ساخته، و آن حاجى که طبل رحیل فرو کوفته و خان و مان را وداع کرده، و روى ببادیه مردم خوار نهاده، ضیاع و اسباب را ضایع گذاشته، و با میلهاى بادیه دوستى گرفته، به کعبه مشرف مقدس رسیده، رداء تجرید بر افکنده، لبیک تفرید زده آنها که بدین صفت‏اند زائران حق‏اند. و حق است بر خداوند کریم که قاصدان درگاه خود را و زائران حضرت عزت را بنوازد و با ایشان کرامت کند. فردا در حظیره قدس ایشان را ساخته، کاس انس خلعت وصال یافته، از خداوند ذو الجلال در روضه رضوان بر تخت بخت تکیه زنان، در مجمع روح و ریحان، دیدار ذو الجلال عیان، ایشان مهمانان حق‏اند، و حق ایشان را میزبان.


إن الْإنْسان لربه لکنود موضع قسم است. الله سوگند یاد مى‏کند که: این آدمى کنود و کفور است. ناسپاس و ناپاک از کار دین، همیشه غافل و بجهل و حرص و بخل نائل. روز روشن بگناه سیاه کرده و شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده.


درگاه خداوند گذاشته. و روى بخیمه و خرگاه کرده شاد بدانست که سال نو در آید و شادیش بیفزاید. خود نداند و نه اندیشد که هر نفسى که بر مى‏آرد گامى بمرگ نزدیک‏تر مى‏شود. و هر روزى منزلى از راه آخرت باز مى‏برد:


انا لنفرح بالایام نقطعها


و کل یوم مضى یدنى من الاجل!

أ فلا یعْلم إذا بعْثر ما فی الْقبور و حصل ما فی الصدور. نمیداند این مردم که چه عقبه‏ها در پیش دارد. که بر آن گذر مى‏باید کرد؟ از سکرات مرگ و ظلمات گور و حسرات قیامت و فزعات دوزخ و درکات زندان! رسول خدا (ص) میگوید: «لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا و لو تعلم البهائم من الموت ما یعلمه ابن آدم ما اکلتم سمینا».


اگر آنچه مرا بر آن دیدار افتادست شما را بعشر عشیر آن دیدار بودى، روز و شب دیده شما اشک بار بودى و خنده شما اندک و گریستن بسیار بودى. و اگر این حیوانها و بهائم نامکلف و این ستوران که با ایشان خطاب و عتاب نیست و بر ایشان امر و نهى نیست و ایشان را ثواب و عقاب نیست از این حدیث مرگ آن مقدار بدانستندى که آدمیان دانسته‏اند، کس از گوشت ایشان لقمه‏اى چرب نخوردى که از بیم و باک مرگ زار و نزار گشتندى. و از راحت و لذت علفهاى خویش بیزار شدندى! مسکین آدمى بى‏حذرست از آنکه بى‏خبرست، خبر ندارد از آنکه خطر ندارد. آن روز بداند که دانش سود ندارد. آن گه دریابد که دریافت را فائده نبود!